«یا لطیف»

همیشه ترس داشتم از اینکه راجع به خودم زیاد بنویسم. زیادی وارد جزئیات شخصی زندگی‌ام شوم. سعی می‌کردم شرح تجربه‌هایم هم کلی‌تر باشند. اما بعد دیدم که تجربه‌ها مال من هستند و بخشی از وجود من درونشان هست و اگر آن بخش را بگیرم آن طراوت و تازگی و زنده بودن را از دست خواهند داد. تجربه‌ی کهنه و پوسیده و بی روح هم به درد چه کسی میخورد؟

اینطور شد که اینجا شد آبگینه (به معنای شیشه). جایی که قرار است خودم را در آن بنمایانم. یک جور تصویری از خودم که هم من هستم و هم من نیستم چون فقط بازتابی از من است. قرار است از تجربه‌هایم بگویم و از آن چیزهایی که به من می‌گذرد.


بسم‌الله...