«یا لطیف»
حالا که مادر شدم گاهی یاد خاطرههایی از کودکی خودم میافتم و از یه زاویه دیگه میتونم ببینمشون. دیشب یادم افتاد حدودا ۱۲-۱۳ ساله بودم که خونهمون رو بازسازی کردیم. توی تابستون. بازسازی مفصلی بود. عملا توی خونه رو کوبیدیم و از اول ساختیم. همه جا پر از خاک بود. همهٔ وسایل رو جمع کرده بودیم توی اتاقها و بقیهٔ خونه در حال بنایی بود. دیوار خراب کرده بودیم و کاشیها رو عوض میکردیم و کابینت عوض میکردیم. کل پروسه بنایی فکر کنم یکی دو ماه طول کشید. و قابل تصوره که چقدر پدر و مادر خانواده اذیت بودن تو اون مدت. مستقل از فشار تغییرات و خرج بنایی اینکه دو تا بچه رو توی تابستون توی اون خونه مشغول نگه داری واقعا کار سختیه.
بعد از مرور اینا یاد یه تصویر دیگه افتادم. البته یادم نیست که این دو تا در ادامهٔ هم بودن یا نه. یادم اومد که میخواستیم دیوار اتاقها رو عوض کنیم. حالا یا کاغذدیواری یا رنگ یا ... بعد با مفهوم پته آشنا شدیم که یه چیزی شبیه پشم میچسبونن به دیوار. الان که فکر میکنم واقعا نه زیبایی داشت نه خاصیت ولی خب اون موقع گول خوردیم و برای دیوارهای اتاقهامون پته خریدیم. یادمه وقتی برگشتیم خونه بابام از این تصمیم خیلی استقبال نکرد و عصبانی شد. احتمالا از اینکه تنهایی این تصمیم رو گرفته بودیم. خلاصه کسی که قرار بود پته رو بچسبونه به دیوارها اومد و چسبوند. ولی زیرسازی درستی نکرده بود و چون کاغذدیواری قبلیاش جنس خاصی داشت پته همنیطور خیس مونده بود به دیوار. ما چند روز صبر کردیم که ببینیم خشک میشه یا نه. چند بار هم زنگ زدیم و طرف هی گفت صبر کنید خشک میشه. ولی بعد از ۲-۳ روز عین روز اولش بود.
آخرش تصمیم گرفتیم از دست پته خلاص شیم. یه روز من و خواهرم با همکاری مامانم صندلی گذاشتیم زیر پامون و همه پتهها رو از دیوار کندیم. خوشحال بودیم و همراه با بازی و خنده این کار رو کردیم.
بعدش هم دیگه همه چی ختم به خیر شد.
دیشب به همه اینا فکر میکردم. به اینکه چه راحت میتونست همین موضوع تبدیل بشه به موضوع دعوا. موضوع ناراحتی. ولی مامانم لحظات خوشی ازش ساخت. لحظات بازی. حالا که فکر میکنم میبینم مامانم خیلی خوب این کار رو بلد بود. اینکه برای ما لحظات شادی بسازه. بهمون نشون بده که از همه جزئیات زندگی میشه لذت برد. از همه لحظاتش.
امروز میبینم که چقدر اینطوری بودن سخته. چقدر نوع بودنش رو دوست دارم و چقدر مدیونشم برای چیزی که امروز هستم.
ممنون مامان